فَابکِ لِلحُسین؛ امر بابات به رَیّانه
فَابکِ لِلحُسین؛ روضهی شاه عطشانه
آبو که ریختن رو زمین، دلت کجا رفت؟
کشیدی آه آتشین، دلت کجا رفت؟
همهمه شد دور و برت، دلت کجا رفت؟
رو خاک حجره بود سرت، دلت کجا رفت؟
«سرش به نوک نیزهها
تنش به خاک کربلا
کفن برای او بجز
شکسته نیزهها نبود»
حسین من
فَابکِ لِلحُسین؛ امر بابات به رَیّانه
فَابکِ لِلحُسین؛ روضهی جسم عریانه
دشمن به تو طعنه که زد، دلت کجا رفت؟
صدای هلهله اومد، دلت کجا رفت؟
کم نشد از حجم تنت، دلت کجا رفت؟
دستی نخورد به پیرهنت، دلت کجا رفت؟
«مگر کسی که کشته شد
تنش برهنه می کنند؟
مگر که پاره پیرهن
به پیکرش روا نبود؟»
حسین من