حجت المهدی فراق و وصال بدون نغمه امید دل بی تابرضا تاجیک

ای امید دل بی تاب همه رعیت ها
چشم ما پر شده از اشک پر از حسرت ها

باز از مرحمت یک نظرت جمع شدند
بر سر سفره ی روضه، همه ی هیات ها

ما سیه پوش غم مادر مظلومه شدیم
و در این روضه گرفتیم بسی عزت ها

تو حواست به من نوکر نالایق هست
بارها دست گرفتی وسط غفلت ها

بارها مرحمتت شامل حالم شده است
بارها داده ام آقا به تو من زحمت ها

(تا نیایی گره از کار بشر وا نشود)
همگان منتظرت؛ امت ها ... دولت ها

تو بیا تا که به زیر قدم فاطمی ات
بشکند سیطره ی کل ابرقدرت ها

پسر مادری هستی که به مسجد فرمود
بارها جمله ی "هیهات من الذلت" ها

مادرت دست ز دامان امامش نکشید
گرچه زخمی شده در کوچه ی بی غیرت ها
 

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]