دارد بهشت از نور او روی نکو را
طوبی گرفته هدیه از او آبرو را
بر شانه ی او تکیه کرده مرتضی هم
داده قوام این قامت خم وحدهُ را
از چه تنش را پنج دفعه غسل دادند
او که زلال طُهر بوده است و طهورا
آری صداق آیه ی تطهیر، آب است
او معتبر کرده است کوثر را، وضو را
تسنیم هم هنگام غسلش گریه میکرد
خون گریه کرده سلسبیل این شستشو را
دیگر نیامد بند خون زخم حورا
شستند زیر پیرهن رازی مگو را
در حائر بازوی او آب ایستاده
از دور می باید زیارت کرد او را
عرش خدا هم آستین بین دهن داشت
او هم فرو خورده است این بغض گلو را
ماندیم ما در آب و آتش تا قیامت
آتش کشیدند این بهشت آرزو را