فاطمه الزهرا هجوم به خانه وحی بدون نغمه دیوار گفترضا قاسمی

روضه‌خوان استغفرالله از عذاب‌النّار گفت
از بهشتی که در آتش سوخت، از اَسرار گفت

واژه‌ها از روضه‌ها گفتند جای روضه‌خوان
تا "زبانم لالِ" او از عجز در گفتار گفت

باغ را آتش زدم، باید بسوزم تا ابد
هیزم از شرمِ نمک‌نشناسی‌اش هر بار گفت

من سپر بودم که نامردی به بختم زد لگد
در، به خون آغشته، زیرِ چکمه‌ی کفار گفت

گِل شدم با اشک‌هایش، تا مبادا صورتش ...
باز خِشتم شعله خورد و سنگ شد ...، دیوار گفت

کاشکی سرنیزه‌ای بودم کنارِ ذوالفقار
تا سلاحِ قاتلانِ همسرش ...، مسمار گفت

مردِ خیبر دست بسته! کار دنیا را ببین
یک جُهود از روزگارِ حیدر کرار گفت

کاش می‌کوبیدم آن را روی تابوت خودم
یا که بی‌مسمار در می‌ساختم ...، نجّار گفت

آن‌طرف همسایه‌ها گفتند کمتر گریه کن
مادر اما این طرف "اَلجار ثُمَّ الدّار" گفت

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]