پر از شراره ی غم! جز دلی کباب نداری
میان سینه ی خود غیر اضطراب نداری
نه مسلمی، نه بریری، نه عابسی، نه زهیری
مدافعِ حرمِ پای در رکاب نداری
دم ورودی باب الرضا رسیدم و گفتم
تویی غریب، که جز گنبدی خراب نداری
تو شرح ماوقع کوچه نانوشته بگویی
تویی پیمبر روضه، فقط کتاب نداری
مخواه روضه چنان راز سر به مُهر بماند
بگو به کوچه چه دیدی؟ چرا جواب نداری؟
مغیره رفته به منبر؛ مرو به مسجد جدت
اگر تحمل سبّ ابوتراب نداری
تو هم شبیه حسینت عزیز فاطمه هستی
عزیز فاطمه هستی ولی رباب نداری
برای اینکه همیشه به سوگ تو بنشیند
عیال مرثیه خوان زیر آفتاب نداری
کنار نهر نکردند قصد نحر گلویت
نگاه منتظری جانب سراب نداری
اگر چه طشت، پر از پاره پاره های جگر شد
ولی کنار سرت جامی از شراب نداری
هزار مرتبه شکر خدا که مثل اسیران
سه ساله دخترکی بسته بر طناب داری