رقیه سادات شهادت زمینه دردِ دلای دخترتحسین روشنازاده

فکر نمیکردم به این زودی تو رو از دست بدم بابا
جای آغوشت شبا سر میذارم رو سنگای صحرا
بدتر از این کوفتگی های تنم عصرای دلگیره
دختری که رفته باباش از همه دنیا - دیگه سیره ۳
وقت غروب - خورشید خانوم
میشینه پا دردِ دلای دخترت
گفتم بهش - بابا داری؟
دست نوازش میکشه روی سرت؟
امشب میخواد - مهمون بیاد
داره واسم شیرین میشه این روزگار
ویرونه رو - جارو زدم
پاک میکنم از صورتم گرد و غبار
""صفا آوردی / صفا آوردی
تو رفتی و دخترتو به کی سپردی
صفا آوری / صفا آوری
معلومه از لبات هنوزم آب نخوردی""

 

از همون وقتی که رفتی قتلگاه کارم شده زاری
سنگ میخوردی همون روزی که رو نیزه شدی قاری
حال و روز دخترت از طعنه ها لبریزِ از درده
جای بوسه هامو بابا روی گونه‌ات کی - لگد کرده ۳
از وقتی که - تو اومدی
دیگه نمیگن که رقیه بی کسه
کشته منو - زخم لبت
آثار ضربه های توی مجلسه ؟!
دیشب خودم - دیدم بابا
انداختن با سنگاشون از روی نی
میزد تو رو - اون مردکی
که عمه زینب رو میزد توو بزم می
""صفا آوردی / صفا آوردی
چرا سر از تنور خولی درآوردی
صفا آوردی / صفا آوردی
جلو چِشَم بودی که خیزرون میخوردی""

 

عمه هامم مثل من از نیزه دار تو کتک خوردن
چادرم نه اما گوشواره هامو شمر و سنان بردن
از همون وقتی که افتادم با صورت از روی ناقه
عمه میگه از مغیلانه تنم تب داره و داغه - تنم داغه ۲
اون ساربو-ن بی حیا
با دست سنگینش منو اول زده
زجر اومده - دنبال من
واسه همینه که پاهام تاول زده
از طعنه ها-ی دخترا
درد و غمای این دلم شد بی حساب
چشم عمو - رو دور دیدن
گهواره رو بردن جلو چشم رباب
""صفا آوردی / صفا آوردی
رفتی سفر دخترتو چرا نبردی
صفا آوردی / صفا آوردی
کاش منو از خرابه با خودت می‌بردی""

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]