فاطمه الزهرا شهادت ، هجوم به خانه وحی بدون نغمه نور لبخندشمحسن حنیفی

نشد عالم دگر روشن  به صبح نور لبخندش
چه شد که دیدن تابوت مرگش کرد خرسندش

مُقدّر کرد در کوچه زمین افتادن خود را
چه نسبت خاک را با نور، او داده است پیوندش

به رتبت تربت چادر نمازش سرمه ی حورا
عجب خاکی که شد، شهر نجف هم آرزومندش

جواب هم کلام وحی آیا ضربه ی سیلی است
زبانی که فقط مدح علی بوده خوشایندش

کبودی قاب شد در زیر چشم مهربانویی
که ستر الله بوده شرحی از اوصاف روبندش

قلاف تیغ از طفلان گرفت آغوش مادر را
اگر چه مجتبی کرد التماسش، داد سوگندش
 

تمام زخم های کوچه را با جان خریدار است
خراشی بر نمی دارند علی و چهار فرزندش

بخوان از پشت در، گودال هم از حال خواهد رفت
چه داغی که نبوده داغ عاشورا همانندش

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]