فاطمه الزهرا بستر بدون نغمه صحبت با بغضاحسان نرگسی

چند روزی می شود با بغض صحبت می کنی
روشنای خانه ام! کم استراحت می کنی

با همان دستی که بالا هم نمی آید دگر
روزیِ افلاک را هر صبح قسمت می کنی

هم میان کوچه ها و هم میان شعله ها
با علی جای تمام شهر بیعت می کنی

بیشتر از خود به فکر روزیِ همسایه ای
مثل بارانی و بی منت محبت می کنی

این منم از رو گرفتن های تو دق می کنم
این تویی در خانه ات احساس غربت می کنی

لااقل مرگ مرا هم از خدای خود بخواه
نیمه شب وقتی که با معبود خلوت می کنی

# # #
اسم این دیگر گدایی نیست وقتی سال هاست
بیشتر از حاجت سائل عنایت می کنی

روز محشر شعله ها وقتی محیا می شوند
مادرانه می رسی ما را شفاعت می کنی

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]