حسین الشهید عاشقانه شبهای زیارتی بدون نغمه خاکِ روضه‌هارضا قاسمی

خویش را از آسمانِ ادّعا انداختم
تا دلم را روی خاکِ روضه‌ها انداختم

آتشِ داغت غرورِ کوهِ یخ را آب کرد
تا به دریای غمت این قطره را انداختم

ریسمانِ فرش‌های روضه دستم را گرفت
بوریای مَن‌مَنم را زیر پا انداختم

روزهای روضه‌دار و ماه‌های آه‌دار
روی دوشِ خانه‌ام شالِ عزا انداختم

غصه خوردم؛ اشک نوشیدم کنار سفره‌ات
خویش را با روضه از آب و غذا انداختم

تو دلم را از زمین برداشتی بردی حرم
آن‌چه من یادم نمی‌آمد کجا انداختم

هر تپش را با دخیلِ «یا حسینم» زنده‌ام
قلبِ خود را در ضریحِ کربلا انداختم

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]