رقیه سادات شهادت بدون نغمه شیرین‌زبان قافلهرضا قاسمی

تا نذرِ ختمِ روضه‌ی مادر تمام شد
چشم‌ انتظار ماندنِ دختر تمام شد

وقتی که فرشِ دامنِ گلدار پهن شد
بر خارِ نیزه‌ها سفرِ سر تمام شد

بیمارِ انتظار کشیدن شفا گرفت
امن‌یجیب خواندنِ مضطر تمام شد

آنقدر پر کشید دلش تا سر پدر
وقت عروج، بال کبوتر تمام شد

شیرین‌زبان قافله لکنت گرفته بود
دندان که ریخت، قندِ مکرّر تمام شد

دستش رسید روی رگِ غیرت پدر
جایی که کارِ کُندی خنجر تمام شد

یک‌قطره عمر داشت که آن‌هم به جای اشک
با شستشوی رأسِ مطهّر تمام شد

این مصحفِ شریف، که تنها سه آیه داشت
با سرنوشتِ سوره‌ی کوثر تمام شد

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]