سی و چهار ساله که روضه داری
سی و چهار ساله که روضهخونی
سی و چهار ساله که لحظهْ لحظه
چشات شده بارونی
سی و چهار ساله که یاد مَشکی
سی و چهار ساله هنوز بی تابی
سی و چهار ساله بدونِ گریه
نخوردی قطره آبی
میگن گریه عزادار و سبک میکنه / آروم نمیشی چرا؟
میگن چند روزی با روضه نفس میزنه / تموم میشه ماجرا!
آروم نمیشی چرا؟
گریه کن کربلا // آروم نمیشی چرا؟ ۳
سی و چهار ساله میگی رقیه
سی و چهار ساله چشات بی خوابه
سی و چهار ساله... دلت هنوزم
جامونده توو خرابه
سی و چهار ساله به یاد تشتی
سی و چهار ساله شدی سینه زن
سی و چهار ساله به یاد شامی
غرورتو له کردن
ببینی دختری اُفتاده روی زمین / آروم نمیشی چرا؟
ببینی اشکشو میگیره با سرْ آستین / به غم میشی مبتلا
آروم نمیشی چرا؟
گریه کن کربلا // آروم نمیشی چرا؟ ۳
سی و چهار ساله عزا گرفتی
سی و چهار ساله که زخمه پلکات
سی و چهار ساله به یاد گودال
کاسهی خونه چشمات
سی و چهار ساله میگی قتلصبر
سی و چهار ساله میگی چی کشید
سی و چهار ساله میگی نانجیب
ضربه زد و بد بُرید
تا یک خنجر کُند و میبینی هر کجا / آروم نمیشی چرا؟
رو خاکا ببینی اُفتاده یک بوریا / دلِ تو میره کجا؟
آروم نمیشی چرا؟
گریه کن کربلا // آروم نمیشی چرا؟ ۳