عبدالله بن الحسن شهادت بدون نغمه چکمه نا اهل شاممحسن حنیفی

آغوش بارگاه تو تا بار عام داد
احلی من العسل به من تلخ کام داد

عرش خدا همیشه به تو تکیه می زند
اینبار تکیه بر تو در آن ازدحام داد

 دیدم نگاه بی رمقت سوی خیمه ها
 آرامشی عجیب به اهل خیام داد

لبخند تشنه تو ترک خورد از عطش
وقتی فرات بر لب خشکت سلام داد

 ای حی لایموت چرا زیر دشنه ای
جان را سزاست پای تو عالی مقام داد

صبح تن تو را چه کسی بر زمین کشید
جسم تو را به چکمه نا اهل شام داد

دلشوره ای به سینه ی پاکت جلوس کرد
باید تو را شهید غم خیمه نام داد

ممنون تیغ هستم از این که در آن غروب
دست مرا دوباره به دست امام داد

وقتی چکامه های لبت گفت یا حسن
حسن ختام بر غزلی ناتمام داد

زهرا رسید و بر تن زخمی تو گریست
با گریه زخم های تو را التیام داد

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]