حسین الشهید گودال قتلگاه بدون نغمه "اَلعَطَشْ" در گودالعلی اصغر یزدی

شُده از تیر و نیزه مالامال
پادشاهی که سَخت شُد پامال

تبلِ شادی زدند تا افتاد
از رویِ اسب، خسته و بی حال

شمر خندید و بی محلی کرد
"اَلعَطَشْ" هَر چه گُفت در گودال

خنجر کُند او نمی برید
روی سینه نشست آن قتّال

دست و پا زد حسین مانند
مرغ بسمل، بدون پر، بی بال

با وجود هزار و نهصد زخم
نیست دیگر نیاز به غسّال

ساربان از عقیق او نگذشت
در شلوغی غارت اموال

از تن بی سرش چرا دیگر؟!
سنگ ها می کنند استقبال

مادرش آمد و چه سخت گذشت
ماجرای تنش به این منوال

یادم آمد "غروب فرشچیان"
ذوالجناح آمدست خونین یال

چادر خیمه ها در آتش سوخت
چادر خواهرش ... زبانم لال

بود در دست عده ای نامرد
گوشواره، النگو و خلخال

سنگ ها خورد روی نیزه حسین
رفت زینب ز داغ او از حال

داد فتوا شریح، قاضی شهر
شمر را بر قبولی اعمال ...

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]