می لرزه دست تو، می لرزه افلاک
چرا قدت خمه ای سرِّ لولاک
یه نامردی رسید راه تو رو بست
جلو چشم حسن افتادی رو خاک
از وقتی که تو رو زدن / حیدر توو کوچه ها نرفت
بعد از اون ضربه ی غلاف / دستت دیگه بالا نرفت
یه عده بی حیا هیزم آوردن
در خونه توو غربت شعله ور شد
کسی که بغض حیدر داشت اومد
یه جوری زد که زهرا بی پسر شد
از راه اومد یه نانجیب / پا روی چادرش گذاشت
زهرایی که توو شعله بود / واللهِ بار شیشه داشت
مدینه شهر ابرای سیاهه
طرفدار علی بودن گناهه
یعنی یه مرد هم بین شما نیست
بگه که مادر ما پابهماهه
با اینکه سخته باورش / اما در افتاد رو پرش
آتیش سوزوند چادرشو / پیش چشمای حیدرش
مگه چند سال از عمرت گذشته
که اینجور دست به پهلو می گیری
مگه حیدر به جز تو کیو داره
که داری از علی هم رو می گیری
مابینِ دود و شعله ها / پروانه داره می میره
میخ، تیزه همینجوری ولی / فک کن میخ آتیش بگیره
تو بعد از ماجرای کوچه انگار
داری توی دلت راز مگویی
یه کهنه پیرُهن میدی به زینب
به فکر بوسه ی زیر گلویی
فکر نعلای تازه ای / فکر اینکه چند تا سپاه
با تیر و نیزه و سنان / می ریزن توی قتلگاه