فاطمه الزهرا شام غریبان ، کوچه ، هجوم به خانه وحی شور دستِ بسته سوی مسجدبهمن عظیمی

غرقِ خون افتادی از پا
بین دیوار و در مادر
آتیش شعله می کِشید و
می سوخت هم چادر هم معجر
با پا شکست درو
استخوونِ سینه ی مجروحِ یه مادرو ...
ریختن چهل نفر
تا که لِه کنن زیرِ پا آیات کوثرو
زهرا نگاه می کرد
دستِ بسته سوی مسجد می بُردن حیدرو
یا زهرا ۳ مادرم یا زهرا

 

روضه ت جونم رو می گیره
حرفِ آیینه و سنگه!
حرفِ مادر و یه بچه ...
بینِ یک کوچه ی تنگه
آتیش به ما زدن
وقتی ناموسِ علی رو توو کوچه ها زدن
راهت رو بستن و
بی هوا اومدن و سیلی بی هوا زدن
ترسیده بود حسن
خنجر به قلب پُر خونِ مجتبی زدن
یا زهرا ۳ مادرم یا زهرا

 

داغت از بس که سنگینه
دیگه از پا افتاد حیدر
های های گریه می کرد واست
می گفت با حالتی مضطر ...
می سوزه جگرم
چِقَدَر سخته برام غسلِ جسمِ همسرم
وای از ضرب غلاف
یه جوری زد هنوزم بازوهات داره وَرَم
می گفت حسین: چرا
می چِکه قطره ی خون از تابوت مادرم
یا زهرا ۳ مادرم یا زهرا

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]