فاطمه الزهرا شهادت بدون نغمه نورُالهُدای چادرترضا قاسمی

ریشه دارم لابلای ریشه‌های چادرت
نذر کردم تار و پودم را برای چادرت

آسمانم باش! حالا که کبوتر نیستم
می‌پرم مثل غباری در هوای چادرت

کودکی هستم که زیر چترِ مادر رفته‌ام
در امانم از بلایا، لابلای چادرت

سوره‌ی «وَالشَّمس»، تفسیرِ نماز صبح توست
سوره‌ی «وَالَّیل» هم شمسُ‌الضُّحای چادرت

روز اول رشته‌ی حبل‌المتین را بافتند
از کنار ریشه‌های نخ‌نمای چادرت

با یهودی‌های شهرِ نامسلمان‌پروران
اهل اسلامیم، با نورُالهُدای چادرت

سایه‌سارِ پرچمت روی سر محجوبه‌هاست
مکتبت جاری‌ست، در دارُالحَیای چادرت

بر سر زن‌های بزمِ روضه‌های خاکی‌ات
چادر مشکی‌ست، یا رخت عزای چادرت؟

پشت پایت، چشمِ تنگِ کوچه هم خون گریه کرد
از خجالت سرخ شد با ردّ پای چادرت

از درِ غم‌خانه‌ات باب جسارت باز شد
خیمه‌ها آتش گرفت از کربلای چادرت

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]