حسین الشهید عاشقانه شبهای زیارتی بدون نغمه باز هم بغض ِ گلومرضیه عاطفی

حاجت آورده و در پایِ علَم ریخته ام
باز هم بغض ِ گلو را به قلم ریخته ام

قدرنشناسم و عمریست که در هر پابوس
عرقِ شرم در ایوانِ حرم ریخته ام

وسطِ روضه مکشوف تو یا ثارالله
اشک، از چشم ِ گنهکار چه کم ریخته ام

با غم ِ خاطره تنها بگذارید مرا
باز جامانده ام و طرحِ قسم ریخته ام

بِعَلیٍ بِعَلیٍ بِعَلیٍ بطلب
معصیت کرده! چه خاکی به سرم ریخته ام

در دلم تا به ستونِ صد و هجده برسم ...
چند موکب زده ام! چاییِ غم ریخته ام

عکسهای منِ ناقابل و بابُ القبله
حسرتِ هر شبه را دور و برم ریخته ام

کربلا بسته شد و نوکرِ آواره شدم
اربعین را چه کنم؟! سخت به هم ریخته ام!

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]