حسین الشهید کاروان اسرا بدون نغمه حال و هوایِ منمرضیه عاطفی

به روی نیزه دلواپس میایی پا به پایِ من
فدایِ چشم های تو! نکن گریه برایِ من

برای اولین بار است بی تو میروم جایی
اگر منزل به منزل میشود غم آشنایِ من

نشسته بر دلم داغت، شده از آهِ پی در پی
شبیه خیمه های سوخته، حال و هوایِ من

به دستِ ساربان هر لحظه می بینم عقیقت را
همان که بارها با آن اجابت شد دعایِ من

نمی گوید کسی در قافله پیش رباب از آب
ولیکن حرمله لاجرعه می نوشد! خدایِ من ...

دلم خون است امّا خنجرش را شمر آورده
تمام راه را با خنده، پیش چشم هایِ من ...

سپر بودم برای او، زمین خوردم! به جبرانش ...
رقیه آمد و با گریه فوراً شد عصایِ من

بیا دورم کن از اینجا، میان خیلِ نامحرم
سرِ بازار، در انظار، هرگز نیست جایِ من

دعایم کن! بلایای جدیدی پیش رو دارم
دعایم کن که این «شام» است؛ اصلِ کربلایِ من

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]