حسین الشهید گودال قتلگاه شور غروب سر شدبهمن عظیمی

صدات کردم
با غم نگاهی به سوی نگات کردم
دل رو رَوونه سمت قتلگات کردم
گریه برا غربت گریه هات کردم
چشام تر شد
تموم لحظه هام با گریه هام سر شد
سهم تنت نیزه و تیر و خنجر شد
زخمای تو اندازه ی یه لشکر شد
دیگه چی میخوان از تن پاره
خواهر تو شد بیچاره
چرا پا از روت بر نمی داره
خواهر تو شد بیچاره ۲
یا ثارالله و بن ثاره ۴

 

سرت ریختن
غصه رو توی قلب خواهرت ریختن
برای غارت روی پیکرت ریختن
برای نبش قبر اصغرت ریختن ...
سَر و بُردن
به روی نیزه قلب خواهرو بُردن
از توو تنت هدیه ی مادرو بُردن
گهواره و خلخال و معجرو بُردن
سرت رو بردن روی نی امّا
جسمت روی خاک صحرا
پیِ تو آواره شدم هرجا
جسمت روی خاک صحرا ۲
یا ثارالله وبن ثاره ۴

 

غروب سر شد
لحظه ی تشییعِ جنازه آخر شد
دشت و بیابون پُرِ خون سراسر شد
زیر سُمِ اسبا تن تو پرپر شد
اومد با سر
برای غارت کردن یه انگشتر
انگشتت و بُرید جلو چشِ مادر
بمیره خواهرت برا تنِ بی سر
ببین دو چشم فاطمه زاره ...
یا ثارالله و بن ثاره
به جز یه انگشتر چی و داره؟
یا ثارالله و بن ثاره ۲
یا ثارالله و بن ثاره ۴

نظرات شما
[کد امنیتی جدید]