علی اصغر شهادت بدون نغمه دو قطره روضهرضا قاسمی

برای خشکی لبِ تو آب گریه می‌کند
کویر، سینه می‌زند سراب گریه می‌کند

قنوتِ مادرِ تو بی‌جواب ماند و بعد از آن
برایش آسمانِ مستجاب گریه می‌کند

نخند روضه‌ی عطش!؛ لبِ تو زخم می‌شود
به حالِ زخمِ خنده‌ات رباب گریه می‌کند

چرا به رنگِ حنجر من است، چشم‌های تو ؟!
نپرس، مادرت سرِ جواب گریه می‌کند

همینکه از اسارتش دو قطره روضه می‌چکد
به حالِ دستِ مادرت طناب گریه می‌کند

رباب سوخت از حرارت و به زیر سایه‌اش
نشسته از خجالت، آفتاب گریه می‌کند

بخواب، با تکان‌ تکانِ گاهوارِ نیزه‌ات
نبین که مادرت میان خواب، گریه می‌کند

در آسمانِ روضه‌ات دوباره خیس شد لهوف
فراتِ چشمِ ماست، یا کتاب گریه می‌کند ؟!

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]