جعفر الصادق شهادت زمینه یه غم کهنهداود قاضی

دوباره یه غم کهنه ، از بی وفایی زمونه
دوباره یه زخم قدیمی ، دوباره حمله به یه خونه
دوباره قلب این عالم ، می سوزه از آتیش کینه
توو کوچه دارن یه امام و ، میکشونن باز غریبونه
این درده که توو حال عبادت // توو نیمه ی شب با حال خسته
سجاده رو از زیر پاش کشیدن // بردن آقا رو با دسته بسته
سادات ببخشن * این روضه داغه
دستاش و بستن نذاشتن عبا برداره
رحمی ندارن * حُرمت شکستن
فرصت ندادن که لااقل عصا برداره
آه از غریبی ...

 

سفارشش دم رفتن ، اینه "نماز ستون دینه"
سلام آخرش حسینه ، میکشه آه از عمق سینه
میخونه لحظه ی آخر ، یه روضه ای که مکشوفه
میخونه از غریبیه اون ، تشنه لبی که رو زمینه
با نیت قربه الی الله // دوره کردنش توو شیب گودال
خنجر میکشیدن به روی حنجر // افتاد رو زمین غریب گودال
سادات ببخشین * سنگینه روضه
سر رو پیش چشم مادر بریدن آخر
واسش بمیرم * رحمی نداشتن
بردن سرش رو، رو نیزه جلوی خواهر
آه از غریبی ...

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]