حسین الشهید عاشقانه شبهای زیارتی بدون نغمه خاکم کن و گِل کن؛ خرابم کنرضا قاسمی

حالا که زائر نیستم؛ بگذار
در روضه‌ها دور و برت باشم
دستِ مرا هم بند کن جایی
بگذار، من هم نوکرت باشم

چشم و چراغ روضه‌ات روشن
از گریه‌کن‌ها دعوتت، با من
حالا که دور از گنبدم، بگذار
تا کفترِ نامه‌برت باشم

هر جا که رودِ اشک، جاری بود
از چشم ابر انداختم خود را
می‌خواستم یک گوشه‌ از دریا
جزء سیاهی لشکرت باشم

از خوب‌هایت نیستم؛ اما
نامِ مرا بنویس، در بدها
خوشبختی محض است، بگذاری
تا لابلای دفترت باشم

در جمع سرسبزانِ پُربارت
این شاخه‌ی خشک است، سربارت
ختمِ به خیرم کن؛ مرا بشکن
تا تکه‌ای از منبرت باشم

خاکم کن و گِل کن؛ خرابم کن
شرمنده‌ام؛ یک کاسه آبم کن
بگذار، وقتی آب می‌نوشی
من ساغرِ آب‌آورت باشم

سنگم؛ ولی سنگی که می‌خواهد
یک تکه از فرشِ حرم باشد
اهلِ بهشتم کن؛ شبی بگذار
تا زیر پای مادرت باشم

اینکه تو را دارم اگر رویاست
از خواب، بیدارم نکن دیگر
ترکم نکن رویای خواب‌آور!
بگذار، تا در محضرت باشم

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]