حجت المهدی فراق و وصال بدون نغمه با گل نامتایمان کریمی

از طلا کن با قدم هایت زمین شهر را
با گل نامت مزین کن نگین شهر را

تو همان ختم امامانی که در فصل ظهور
می رسی کامل کنی یکباره دین شهر را

مطمئنم در کلاس معرفت، روز ازل
پای درست دیده ام روح الامین شهر را

عاقبت خواهی رسید، آن روز می بیند جهان
خاک زیر پای تو، بالا نشین شهر را

میرسی همپای تو عطر بهاران می رسد
خشکسالی می رود، آوای باران می رسد

مطمئن هستیم ای آقای گندمگون شبی
با حضورت بر تنور خانه ها نان می رسد

چشم بگشا از کنار مستجار آقا ببین
چاووش یاران تو از قلب ایران می رسد

می شود پیدا علامت های پر رنگ ظهور
سیدی هم دارد از سمت خراسان می رسد

کلبه احزان گلستان می شود، حافظ نوشت
یوسف گمگشته یک روزی به کنعان می رسد

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]