فاطمه الزهرا شهادت ، بستر ، کوچه ، هجوم به خانه وحی زمینه دختر پیغمبرِ این امّتمحمید رمی

خیلی‌ سخت‌تر از اون‌ که ، فکرشو می‌کردم شد
نصیب دل من غربت و تنهایی و غم شد
انگارنه انگار / که من دختر پیغمبرِ این امّتم
انگارنه‌ انگار / روا بود که ‌نگه‌ داشته ‌بشه‌ حرمتم
خدا یه روز توو کوچه‌ها * جلوی چشم حسنم
یه روز توو خونه‌ی خودم * چهل نفر می‌زدنم
به کی بگم گلایه‌هامو (خدای من) ۳
فقط تو می‌شنوی صدامو (خدای من) ۳

 

روی شونه‌ی زخمیم ، بارِ غصه سنگینه
کسی توو مدینه حال و روزم رو نمی‌بینه
انگارنه ‌انگار / سیاپوشِ عزای خاتم‌الانبیام
انگارنه ‌انگار / باید مرهمی باشن برای غصه‌هام
به‌ جای‌ گل‌ برای‌ من * هیزم‌ به‌ دست‌ می‌رسیدن
به‌ جای‌ سرسلامتی * آتیش به خونه کشیدن
به کی بگم گلایه‌هامو (خدای من) ۳
فقط تو می‌شنوی صدامو (خدای من) ۳

 

روی دست من جای ، یه غلاف شمشیره
آهِ من یه روزی دامن اینا رو می‌گیره
انگارنه‌ انگار، که‌‌ دستامو می‌بوسید رسول‌الله‌‌ همش
انگارنه‌ انگار، بهشتِ‌ رو زمین‌ بود خونه‌ی‌ فاطمه‌ش
میرم ولی غمای من * نصیب دختر منه
اونی‌ که فاطمه رو زد * زینب رو فردا می‌زنه
به کی بگم گلایه‌هامو (خدای من) ۳
فقط تو می‌شنوی صدامو (خدای من) ۳

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]