علی الرضا شهادت بدون نغمه بر سر کشیدی عبایت رامرضیه عاطفی

با حالِ بد؛ بر سر کشیدی تا عبایت را
زهرا مهیّا کرد خرمایِ عزایت را

قلبش چه تیری میکشید و بیقرارت شد
بر کنج حجره میکشیدی تا که پایت را

زهری که از انگورهای لعنتی خوردی
بالا نمی آورد از سینه صدایت را

از درد پیچیدی به خود، جانت به لب آمد
سر داد مادر نالۂ «جانم فدایت» را

جان جوادت باز کن با رأفتی سرشار
آن چشم های تا ابد مشکل گشایت را

دست أباصلت از غمت بر سینه اش میخورد
دور و برِ تو داشت با گریه هوایت را

لب های تو یخ کرده بود و سخت می لرزید
امّا نمیکردی رها ذکر و دعایت را

در آخرین لحظات، با جدّ غریبِ خود-
گفتی به یادم هست داغِ کربلایت را

شد قاتل جانم همان دستی که در گودال
انگشترت را برد و بعد از آن عبایت را...

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]