برای تشنگیهای لبت، باران بگیر از من
به جای ابرهای آسمان تاوان بگیر از من
بخوان با «شیعَتی مَهْما شَرِبتُم ...» تشنگانت را
سلامِ آب را هم با لبِ عطشان بگیر از من
مرا بالا ببر؛ آنجا که مضمون، خاکِ پای توست
سرِ هر پله از این راه، یک دیوان بگیر از من
اگر یک روز دیدی نانخورِ غیر از شما هستم
به حق نانِ خشکِ سفرهات دندان بگیر از من
تمام اهل دنیا را نمک گیر تو خواهم کرد
تمام سال، پای سفرهات مهمان بگیر از من
دخیلِ دستِ «هَل مِن ناصرت» را دستهایم کن
به جای مردمِ پیمان شکن، پیمان بگیر از من
سرِ شوریده میخواهد سفر تا نقطهی پابوس
برای زائرت بودن سر و سامان بگیر از من
مرا تکثیر، در آیینهکاری کن؛ فدایم کن
به جای یک مزار ارباب، گورستان بگیر از من
به دستِ هیچ کس غیر از تو جانم را نخواهم داد
ضریحت را نصیبم کن؛ همانجا جان بگیر از من