نبود حُسنْ به دنیا، اگر نبود حَسن
نگین سبز، به انگشتر وجود، حسن
خدا تغزّل سبزی به کام خلقت ریخت
غزل نبود، رباعی نبود و بود حسن
تبارک است خدایی که بین دیوانش
به نحو أحسن خود داشت میسرود: حسن
در آن دقیقه که از حُسن خالقیّت گفت
خدا به جز تو کسی را نمیستود، حسن!
همین که پای نهادی به عرصهی گیتی
کَرم به پای تو افتاد در سجود، حسن!
نگین آل عبا! مرحبا به خلقت تو
کریم آل کرامت! امیر جود! حسن!
چنان که پرتو حُسنت حکایت از حق داشت
شدهست جلوهی نام خدا: وَدود، حسن
به ذکر نام تو عطری عجیب پیچیدهست
که هوش از سر عشّاقتان ربود حسن
به نیمهی رمضان قرص ماه کامل شد
که داشت بر شب دلدادگان ورود حسن
به کام فاطمه «أحلی مِنَ العَسل» حسن است
شکفت طبع بلندش! سپس سرود: حسن
یتیم ماند اگر شیعه در نبود علی
کرم نمود به ما، سفره را گشود حسن
محمد و علی و فاطمه، حسین و حسن
عیار جود در این جمع را فزود حسن
کسی که «مَخزنُ الإحسان» جمله نیکیهاست ...
امیر سلسلهی ذیوجودِ جود، حسن
کَرم اگر به لباس خدا شود تشبیه
در این لباس تمامیِّ تار و پود حسن
نماز عشق به پا کرده حق؛ قیام، حسین
برای صحّت این عاشقی قعود، حسن
پرنده شکل گرفتهست از فراز و فرود
حسین شاه فراز است و در فرود، حسن
شهید گرچه مقام حسین فاطمه است
ولیست بر همهی عالم شهود، حسن
به آب بنگر و عطشان بگو: «سلام، حسین!»
به رود بنگر و دائم بگو: «درود، حسن!»
به آسمان و زمین نام نیکشان جاریست
حسین ذکر نسیم است و ذکر رود حسن
اگرچه فطرس زخمی پرید و گفت: حسین
شکفت روی لبش قبل هر فرود: حسن
قسم به قاسم و «أحلی مِنَ العَسل»، تو بدان
که بود یک تنه بهر عمو جنود؛ حسن!
همه اهالی معنا همیشه متّفقند
که هست هر نظرش چشمهی شهود، حسن
نه یک قصیده! هزاران هزار شعر و غزل
برای یک نگهت میتوان سرود حسن!
همین که نام شریفت سر زبان افتاد
هزار دلهره از خاطرم ربود، حسن
زمین ندیده به خود در کَرم شبیهش را
یگانه مظهر بخشش، نماد جود، حسن
مگر کریم چه دارد به جز دو دست نجات؟
امید شیعه و دردانهی وجود حسن
زبان شعر به لکنت اگر فتاده رواست
چگونه صبرِ تُرا میتوان ستود حسن؟
برای لشکریانت که مست سیم و زر اند
تُرا ز خوردن خون جگر چه سود حسن؟
کسی ندید چه در کوچهها گذشت بر او
کنار مادرش از پا فتاده بود حسن
به پیش چشم تو سیلی به روی مادر خورد
چه کرد با دل خونت رخ کبود، حسن؟
برای روضهی او نیم بیت هم کافیست!
کنار مادر خود بود بین دود حسن
چه لالههای نجیبی به طشت روئیدند ...
درود بر جگر پارهات، درود حسن
گریز آخر روضه همیشه کربُبلاست
کنار طشت به ما داد رهنمود حسن
به یاد آن حرمی که از او به غارت رفت
بگو به هر حرمی لحظهی ورود: حسن
در آرزوی نشستن مقابل حرمش
امید داد به ما، غصّه را زدود حسن
برایتان حرمی با شکوه میسازیم
پس از هلاکت این فرقهی یهود، حسن!
و میرسم به زمانی که بین دفتر خویش
به خط خوش بنویسم غریب «بود» حسن
سلام کل جهان سوی کربلای حسین
حسین رو به بقیع از ادب: درود حسن
علی و آل علی شاهراه فردوسند
گواهی گذر و رخصت ورود: حسن
برای شیعه جهان خیمهی علی باشد
که باب خیمه حسین است و شد عمود حسن
سپهر مِهرْ علی، ماه مهربان زهراست
شکوه کوه حسین و زلال رود حسن
نبود حُسنْ به دنیا، اگر نبود حَسن
نگین سبز، به انگشتر وجود، حسن