خدیجه کبری رحلت بدون نغمه نمی آید نفسمرضیه عاطفی

نمی آید نفس از سینه بالا
دم آخر به من رو کرده غم ها

کمی بنشین کنارم! بیقرارم ...
دلم خیلی پریشان است أسما ...

تو را جان هر آنکه دوست داری
حواست بعدِ من باشد به زهرا

خصوصاً وقتِ پهلو-دردهایش
به جایِ من کنارش باش آنجا

غم بی مادری و بغض، سردرد ...
بمیرم! دخترم می افتد از پا

برای درد بازویش دعا کن
گلم را لحظه ای نگذار تنها

به تو زحمت نخواهد داد قطعاً
فدایِ رأفتِ أمّ أبیها

فقط شرمنده! چون دستش شکسته-
کمک کن تا بپوشد چادرش را

بگو «عجّل وفاتی» را نخوانَد
اگر چه داغ دید از دارِ دنیا

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]