آسمان شد آفتابی؛ عید آورده خدا
انبیا غرق شعف؛ لرزید پشتِ اشقیا
آمد و شد پنجمین آیینه ی آلِ کسا
نام او را با طلا حک کرد موسی بر عصا
روز و شب خیل گدا محضِ گدایی می رسید
بسکه فطرس بالِ خود را بر رخِ عالم کشید
دست حق یکباره او را از همه سر کرده است
رزق عالم را به زیبایی مقدّر کرده است
خاک را برداشته، با نام او زر کرده است
عرش در میلادِ مولایم چه محشر کرده است
میگذارد دست میکاییل پیش مادرش
تاجی از فیروزه و الماس بر روی سرش
کلّ عالم شد برای او غلام خانه زاد
ماه و خورشید و ستاره، کهکشان و ابر و باد
تا خدا حس کرد خاطرخواهِ عشقش شد زیاد
خواند بعد از هر اذان، در هر دو گوشش "اِن یکاد"
از کجا آورده این سیمایِ بی مانند را؟!!
اینچنین میگفت و "اسما" دود کرد اسپند را
نور چشم و زینتِ دوش پیمبر آمده
گفت خیبر: قوّت بازوی حیدر آمده
آمد و لبخند بر لب های مادر آمده
محضِ آقایم حسن، یار و برادر آمده
این خبر آمد که شد بهبوهه ی جشن و سرور
خانه ی مولا امیرالمومنین شد غرقِ نور
جبرییل آمد؛ نشست و کرد چشمش را رصد
چارگوشِ چوبیِ گهواره اش را بوسه زد
دور باشد از وجودش شرّ شیطان، چشم بد
خواند با صوتِ حجازش "قل هواللهُ احد"
بوسه از پیشانی و مابینِ ابرویش گرفت
پس علی، قنداقه را محکم در آغوشش گرفت
دید در چشمان او آیاتِ محکم را فقط
آسمان و روز و شب هایِ منظّم را فقط
در نگاهش توبه ی حوّا و آدم را فقط
پای بوسیِ تمام اهل عالم را فقط
تا شنیدم اینچنین آقاست؛ من هم آمدم
سر به زیر و دست-خالی بر نگاهش رو زدم
داده آرامش به قلبم ذکر زیبایِ حسین
در دلم هرگز نمی گیرد کسی جایِ حسین
در گلو عمریست جا خوش کرده آوایِ حسین
میشود خوشبخت آنکه پیر شد پایِ حسین
او که بعد از کربلا آیینه ی ایثار شد
سید و سالار بود و سَیدالاَحرار شد
سوم شعبان رقم زد روزِ بی مانند را
بر لبِ صاحب زمان زیباترین لبخند را
بارش باران خبر آورده این پیوند را
لحظه ی شیرینِ میلادِ پدر- فرزند را
عشقِ سجّاده نشین بود و چه نورانی جبین
خواند او را حضرت ارباب، زَین العابدین
در قنوتش آیه آیه شوقِ استغفار داشت
در دل محراب با عرشِ خدا دیدار داشت
اینچنین در هر زمان آرامشِ بسیار داشت
در عبادت، خطِ مشی و سیره و معیار داشت
از نگاهش شرحی از نهج البلاغه جاری است
شک ندارم که صحیفه شیوه ی دینداری است
ذکر خیرش هست تا روز قیامت ذکرِ لب
ربّناهایش حلاوت داشت! با طعمِ رطب
چرخشِ تسبیح او حولِ مدارِ روز و شب
شد علی بن الحسین و عشقِ با اصل و نسب
هم رگ و هم ریشه ایم و شد برایمان عزیز
هست ایرانی نسب از سمتِ مادر؛ گل بریز!
دستِ حق ویرانگرِ ظلم و ستم آورده بود
نور مطلق، آفتابِ خوش قدم آورده بود
در طوافِ روی او خورشید، کم آورده بود
محض سائل ها فقط لطف و کرم آورده بود
داد با روشنگریِ خود به ظلمت خاتمه
بود مولودِ چهارم از تبارِ فاطمه
آن طرف گل کرد بر تاجِ وفاداری نگین
چون امیرالمومنین شد صاحبِ حبل المتین
غرق در جشن و سرور و شادمانی شد زمین
ماهِ کامل داشت در آغوشِ خود ام البنین
بسکه زیبا بود، یوسف آمد و وقتِ سحر
گوشه ی قنداقه اش زد مُهره ی چشم و نظر
دور تا دورش شلوغ و نام او آرامِ جان
چشم هایش نافذ و عمقِ نگاهش مهربان
میرسد دائم صدایِ هلهله از عرشیان
بوسه زد بر دستهای او پدر وقتِ اذان
اینچنین بی واسطه حلّالِ هر مشکل شده
ظاهراً عباس، در واقع ابوفاضل شده
چونکه بود از کودکی راهِ ولایت را بلد
رویِ حرفِ حضرت اربابمان حرفی نزد
دور باشد از وفاداریِ او چشمانِ بد
شد علمدار و همین را زد به نام خود سند
روی شمشیرش، "علی، حیدر مدد" مکتوب شد
تا ملقَب شد به سقّا حالِ دریا خوب شد
حضرتِ باب الحوائج بود و تمثالِ ادب
شد برای زینبِ کبری در آرامش سبب
مشکیِ عمّامه اش زد بارها طعنه به شب
تا قیامت وصف او کار شبانه روزِ لب
تا گره افتاد در کارم سریع و بی دلیل
حاجتم را بر پرِ کنجِ علَم بستم دخیل
قمر بنی هاشم ، علی السجاد ، حسین الشهید ولادت بدون نغمه انبیا غرق شعفمرضیه عاطفی
مرتبط
نظرات شما