حجت المهدی فراق و وصال بدون نغمه مردی از آن سوی دعامحمد مبشری

***ویژه سال نو ****

کاشکی در ادامه یک صبح
مردی از آن سوی دعا برسد
در هوای نزول یک ندبه
صاحب جمعه های ما برسد

صاحب روزهای بارانی
صاحب فصل های رنگارنگ
بدمد از حوالی پلکش
سیصد و شصت و پنج صبح قشنگ

کاش می شد که سبزی دستش
رونق کارمان شود امسال
متحول شویم در نَفَسش
با دعای محول الاحوال

بشکفد در قنوت دستانش
دسته دسته شکوفه آمین
و به آیین آسمانی ها
روزهای زمین شود آذین

شنبه هامان شود پر از خنده
بعد از این جمعه های بی اقبال
راه را گل زنیم در قدمش
پر شویم از شُکوه استقبال

برویم از غبارها بیرون
سبزه ها را به آسمان بدهیم
از سر دوش هم سَرَک بکشیم
صورتش را به هم نشان بدهیم

برسد هی سبد سبد عیدی
تا شویم از بهار مالامال
آسمان و زمین به هم برسند
بر سر سفره هایمان هر سال

کاش می شد که می رسید آقا
کاش می شد که می رسید از راه
با همان دست های پر مِهرش
دستمان را بگیرد و آن گاه ...

رو به اقلیم عشقمان ببرد
آن چه نادیدنی است آن بینیم
دل هر ذره را که بشکافد
آفتابیش در میان بینیم

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]