کنار جانماز از عرش، هر شب میهمان داری
میان هر قنوتت تکهای از کهکشان داری
ستاره در نمکدان است و قرص ماه، جای نان
که هستی که میان سفرهی خود آسمان داری ؟!
پدر با بوسه بر دستت، نشان داده مقامت را
که هستی که ولایت بر همه پیغمبران داری ؟!
تو را پروردگار از عرش نازل کرد و گفت: ای فرش ...
برای اوج، هجده سالِ نوری را زمان داری !
به عشقِ «اَشهَدُ اَنّ عَلی» از خود گذشتی؛ پس ...
تو حقّ زندگی بر گردنِ بانگِ اذان داری
نفهمیدند، حرفت را؛ ولی غصه نخور بانو
کنار خود کسی مثل علی را همزبان داری
اگر چه شاخهات آتش گرفت، اما ثمر دادی
تو طوبای بهشتی؛ پس یقینا باغبان داری
رکوعِ در نمازت بود، حالِ آخرِ عمرت
نفهمیدند نادانان چرا قدّ کمان داری !
تو را در خاک میجویند غافلها؛ نمیدانند ...
که بین لامکان، نزد خدای خود مکان داری
تو را پروردگار از چشمِ نااهلان نهان کرده
سلام ای گنج مخفی که مزاری بی نشان داری !