ام البنین رحلت زمزمه نشد باور منرضا تاجیک

همین که اباالفضل ، تو اومدى دنيا
شدى تو عزيز ، پسرهاى زهرا ۲
بابات مرتضى تا / تو اومدى دنيا
مى زد بوسه با گريه به دستت عباس
می خوند زیر لبهاش / که "ناد على" رو
مى خوند براى چشماى مستت عباس
مى گفت كه تو وقف حسينى - بايد ساقى كربلاشى
با قد رشيدت اميد - خيمه ها شى

 

نشد باور من ، كه افتادى از پا
با دستاى خالى ، رسيدى ز دريا ۲
نشد باور من / سر تو شكسته
نشد باورم بى هوا نيزه خوردى
نشد باور من / علمدار خيمه
سرت رو ز پهلو به نيزه سپردى
شنيدم كه ابروت شكافته - امونم رو اين غصه برده
توو چشمت يه تيرى شبيه - نيزه خورده

نظرات شما
[کد امنیتی جدید]