فاطمه الزهرا کوچه بدون نغمه سوگوار نورمحسن حنیفی

واژه ها سوگوار واژه ی نور
واژه ای سر به روی زانو داشت
واژه ای فاش روضه میخواند و
واژه ای دست روی پهلو داشت

کوچه ها رنگ نیلگون بر تن
روضه را با اشاره می خواندند
گاه گاه از زبان یک کودک
گاه ازگوشواره می خواندند

پاره های دل فدک نامه
چه غریبانه اشک می سفتند
روضه ها را به هم در گوشی
 چادر و گوشواره می‌گفتند

هق هق گوشواره اش گم شد
 در هیاهوی کینه‌ها ناگاه
چادرش آه میکشید از دل
ناله میزد وقار "یا اماه"

آب میشد ز شرم تیغ علی
سپر مرتضی ز کار افتاد
رنگ پاییز روی گلبرگ
مریمِ دائما بهار افتاد

ارث اشک حسن به ما برسد
 در فدک باغ لاله می روید
اشک از چشم کودک شیعه
چون شود هفت ساله می روید

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]