جعفر الصادق شهادت بدون نغمه داغ تو آب کردهمحسن حنیفی

داغ تو آب کرده دل سنگ خاره را
هم جنس روضه کرده هُشام و زُراره را

سوگ تو، صبح صادق دامان فاطمه
خاموش کرده نور هزاران ستاره را

دارد برای زخم دلت گریه میکند
زهری که بسته بر روی تو راه چاره را

دارد نفس نفس زدنت شرح می دهد
پای پیاده و دل سنگ سواره را

قنفذ دوباره آمده فریاد میکشد
آورده است بر در خانه شراره را

در بین روضه واژه ی "قنفذ" تو را شکست
باید دوباره گریه کنی این اشاره را

از قطره های  اشک تو مرثیه میچکد
باید نوشت متن لهوفی دوباره را

از شرحه شرحه ی جگر تو نوشته اند
شرح مصیبت بدن پاره پاره را

از عصر روز گریه، ز غارت سخن بگو
از خاتمی که گریه کند گوشواره را

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]