حسن المجتبی ولادت بدون نغمه شاه کریم- - -

آواره ی عشق تو شدم در وطن از عمد
ماندم به هواخواهی تو در قرن از عمد

دائم گره پشت گره در کار من افتاد
بند است به دامان تو دستان من از عمد

من کشته آن برق ضریحم که نداری
کارم شده بر پنجره اش زل زدن از عمد

تو شاه کریمی و گدای تو منم من
خالیست ببین سفره ی ما اکثراً از عمد

توصیف جمال تو کسی کرد برایم
مستانه دریدم به خدا پیرهن از عمد

یک شب وسط شور حسین آخر هیأت
شیرین سخنی کردم و گفتم حسن از عمد

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]