فاطمه الزهرا پس از شهادت بدون نغمه ایل و تباری که داشتممحمد بیابانی

از ظلم مردمان دیاری که داشتم
از دست رفت دار و نداری که داشتم
 
نه سال با تو بودم و یک عمر با نبی
یادش به خیر ایل و تباری که داشتم

نه سال با تو آب در این دل تکان نخورد
رفتی و رفت با تو قراری که داشتم
 
جای علی شکست قد تو، مرا ببخش
افتاد روی دوش تو باری که داشتم

پامال گرگهای خزانی شهر شد
در پشت درب خانه، بهاری که داشتم
 
دیدم تو را زدند ولی آن میان مرا
شرمنده تو کرد حصاری که داشتم

من فکر می‌کنم که همان بازوی کبود
از من گرفت فاطمه! یاری که داشتم
 
امروز تازه در پی تشییع آمدند
آتش زدند بر دل زاری که داشتم

یک روز پا به کرببلا باز میکند
از هیزم مدینه شراری که داشتم

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]