اصلاً خودش می خواست اینجا کم بماند
او رفت تا که هم نماند هم بماند
عالِم ترین عَلامه ها گفتند: او رفت
تا در غم این عالِمه عالَم بماند
از بس که عفت داشت باید روضه اش هم
در چادری از جنس ابریشم بماند
(دَر) ها همه یک روضه ی بازند تا باز
این زخم بازِ شیعه بی مرهم بماند
در روضه چای قند پهلو هم برآن شد
تا داغمان در سینه تازه دم بماند!
بانو نشد در مهربانی سُست هرگز
تا پایه های عَرش هم محکم بماند
شد صورتش یک سیبِ خیلی سُرخ امّا
بخشید تا روی زمین آدم بماند
آری شکستند و شکستند و شکستند
هم حرمتش را، هم دلش را، هم... بماند!