حسین الشهید کاروان اسرا بدون نغمه بازار شامپیمان طالبی

تحقير و هتک حرمت و ظلم و عناد بود
زينب ميان مجلس ابن زياد بود

تا شام روى ناقه عريان نشسته است
آن كس كه از حياش، زمين گير باد بود

شاگردهاى من كه به من سنگ مى زنيد!
من زينبم! كه مدرک من اجتهاد بود

در دست كرده بود مرا دق دهد يزيد
انگشترت اگرچه به دستش گشاد بود

بعد از تو هم به جرم فروش غنائمت
بازار شام تا به قيامت كساد بود

آن كس براى من دم از اسلام مى زند
كه حكم تير و طايفه اش ارتداد بود

من با سنان حساب تو را صاف ميكنم  
گر حشر شد به پا و چنانچه معاد بود

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]