اگر آن شیر غرّان پریشانیال برگردد
سکوت طبلهای خالی جنجال برگردد
به غارت رفته باشد شمع بیتالمال هم حتی
علی میگفت باید شمع بیتالمال برگردد
اگر از ننگ این قصه کسی جان داد، حق دارد
مگر این که به پای دختران خلخال برگردد
علی درد یتیمان را به دوشش میکشید آرام
علی میخواست شادی بر لب اطفال برگردد
نشسته پینه بر دستان نخلستان، دعا میکرد
یتیمی از کنار نخلها خوشحال برگردد
خلافت بر خلاف میل او در بند گمراهی است
مگر که قرعه برگردد، مگر که فال برگردد