فاطمه معصومه ولادت بدون نغمه حیا به دست تو آموختعلی فردوسی

حیا به دست تو آموخت دلبری ها را
و آمدی که امامت کنی پری ها را

تویی که چادر شب را به ماه پوشاندی
گره زدی سر هر غنچه روسری ها را

تو آن خطیب غریبی که خطبه های غمت
گرفته دست دل پای منبری ها را

چنان تو هرچه که گشتم کسی به جز زینب
نکرده است ادا حقّ خواهری ها را

هوای نامه ی ممهور بردن از دستت
کشانده از مشهد تا تو پا-پری ها را

و قم بدون تو سوهان روح بود و کساد
به صف کشاند حضور تو مشتری ها را

همین که گوشه ی چشمی نظر می اندازی
شفای عاجل درد است بستری ها را

نشسته ام چو غباری به شوق اذن دخول
بیا بگو نتکانند پا دری ها را

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]