فاطمه الزهرا شهادت بدون نغمه اسرارِ خلقتمحمد بختیاری

چنان از هِیبَتَش در جلوه می‌آید خداوندش
که مانند خدا چشمی ندیده مثل و مانندش

مگو که بارِ خلقت بوده بر دوشش که در آغاز
وجودی داد هستی را به الطافِ سحرخندش

بخوان از "کُنتُ کَنزاََ مَخفیا" اسرارِ خلقت را
خودش را دیده با وَجهِ اَتَم در او خداوندش

چنان از شَانِ زهرایی طلوعی نو به نو دارد
که عیسی می‌دمد از مریمِ معصومِ لبخندش

جلالش جلوه‌ای بخشیده قول "لَن تَرانی" را
جمالش نیست جز آیینه‌ی ذاتِ خداوندش

اگرچه در بساطِ عقل غیر از عجز چیزی نیست
جنون می‌جوشد از آن سر که باشد آرزومندش

 

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]