فاطمه الزهرا بستر واحد مادر حالش وخیمه – درد و بلاش عظیمهرضا رسولی

مادر حالش وخیمه – درد و بلاش عظیمه
انگاری که دلش با – غصه و غم سهیمه
خس خس سینه ی اون کشته منو به والله
خواب نمیاد به چشماش بیداره گاه و بی گاه 2
شب شده، بازم میاد صدای آهش
درد اومده انگار سراغش
خرابه حالش
گمونم، یه بغضی توی گلو داره
توون گریه هم نداره
دل بی قراره
واویلا/ وای مادرم وای مادر من2، وای مادر من
*****
یه شب پیشش خوابیدم – ناله هاشو شنیدم
خدا میدون دیگه – از زندگی بریدم
مثل قدیما دیگه، نداره اون نشاطی
دائم روی لباشه ذکر عجل وفاتی 2
یه گوشه، مادر من شده زمین گیر
از همه ی دنیا شده سیر
خیلی شده پیر
می سوزه، لحظه به لحظه توی بستر
بسته یه دستمال به روی سر
تب کرده مادر
واویلا/ وای مادرم وای مادر من2، وای مادر من
*****
چشاش ضعیفه انگار – شاید که میبینه تار
راه که میره میبینم – دست میگیره به دیوار
خیر نبینه کسی که تو کوچه راشو بسته
آخه میخونه مادر نمازاشو نشسته
واویلا، حال و روزش خیلی خرابه
نفس کشیدنش عذابه
دلم کبابه
خدایا، مادر من خیلی جوونه
نکنه که بره ز خونه
پیشم نمونه!
واویلا/ وای مادرم وای مادر من2، وای مادر من

 

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]