محمد الجواد شهادت بدون نغمه غربت تو در وطن ستسید جواد میر صفی

و جنس درد  تو از جنس روضه ی حسن ست
غریب خانه ی خود! ، غربت تو در وطن ست

چگونه و به چه قیدی؟ چه نام باید داد؟
به ام فضل و به جعده اگر رباب زن ست

زبان به شکوه گشوده ست زهر و می داند
که این دو روح و دو تن نیست، بلکه یک بدن ست

همیشه خون جگر نقش بسته بر دل تشت
چنان که زینت هر باغ، سبزی چمن ست

اگر چه با حسن افتاده روی درد دلت
ولی حسین هم این بین با تو هم سخن ست

گریز روضه اگر ناگزیر از غم اوست
حدیث اشک و غم دیده ی اباالحسن ست

شدند بر تن تو سایبان کبوترها
هنوز روی زمین، آفتاب، بی کفن ست

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]