محمد الجواد شهادت بدون نغمه زهری تمامی جگرش را گرفته بودبردیا محمدی

زهری تمامیِ جگرش را گرفته بود
از او توانِ مختصرش را گرفته بود

پروانه در هجوم ملخ ها پرش شکست
آتش تمام بال و پرش را گرفته بود

از درد مثل حضرت زهرا خمیده شد
با دست های خود کمرش را گرفته بود

رقص و صدای هلهله های بلندشان
تأثیرِ دادِ پر شررش را گرفته بود

غیر از کنیزها که کسی یاورش نشد!
یک عدّه پست دور و برش را گرفته بود

دور از مدینه، غربت بغداد را چشید
ارث غریبیِ پدرش را گرفته بود

شکر خدا نه پیرُهنش دست خورده بود
نه نیزه ای تمام پرش را گرفته بود

***

در پیش چشم مادرِ پهلو شکسته ای
شمر از قفا سرِ پسرش را گرفته بود

با ضربه های ممتدِ او، استخوان شکست
در پیش خواهری که سرش را گرفته بود

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]