موسی الکاظم شهادت بدون نغمه خوانديم بعد از ربنا باب الحوائج رامحسن عرب خالقی

عمری زديم از دل صدا باب الحوائج را
خوانديم بعد از ربنا باب الحوائج را
روزی ما كرده خدا باب الحوائج را
از ما نگيرد كاش "يا باب الحوائج " را
 
هركس صدايش كرد بي چاره نخواهد شد
كارش به يك مو هم رسد پاره نخواهد شد
 
يادش بخيرآن روزها كه مادر خانه
گه گاه ميزد پرچمي را سر در خانه
پر مي شد از همسايه ها دور وبر خانه 
 يك سفره نذری، قدر وسع شوهر خانه
 
مادر پدرهامان همينكه كم مياوردند
يك سفره موسي بن جعفر نذر ميكردند
 
عصر سه شنبه خانه ما رو به را ميشد
يك سفره مي افتاد و درد ما دوا ميشد
با اشك وقتي چشم مادر آشنا ميشد 
آجيل هاي سفره هم مشكل گشا ميشد
 
آنچه هميشه طالبش چندين برابر بود
نان و پنير سفره موسي بن جعفر بود
 
گاهی ميان روضه ما شور مي آمد
پير زنی از راه خيلي دور مي آمد
با دختری از هر دو چشمش كور...مي امد
بهر شفای كودك منظور مي آمد
 
يك بار در بين دعا ما بين آمينم
برخاست از جا گفت دارم خوب مي بينم
 
آنكه توسل ياد چشمم داد مادر بود
آنكه ميان روضه مي زد داد مادر بود
آنكه كنارسفره مي افتاد مادر بود
گريه كن زنداني بغداد مادر بود
 
حتي نفس در سينه او گير مي افتاد
هر باركه ياد غل و زنجير مي افتاد
 
مي گفت چيزي بر لبش جز جان نيامد...آه
در خلوت او غير زندانبان نيامد...آه
اين بار يوسف زنده از زندان نيامد ... آه
پيراهنش هم جانب كنعان نيامد...آه
 
از آه او درخانه زنجير شيون ماند
بر روی آهن تا هميشه ردّ گردن ماند
 
اين اتفاق انگار كه بسيار مي افتاد
هرشب به جانش دست بد كردار مي افتاد
نه نيمه ي شب موقع افطار مي افتاد
انقدر ميزد دست او از كار مي افتاد
 
وقتي كه فرقي بين شان در چشم دشمن نيست
صدشكر كه مرد است زير دست و پا، زن نيست
مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]