آفریده مرا خدای حسن
تا شوم گردِ خاکِ پای حسن
آفریده مرا کبوتر وار
بپرم بلکه در هوای حسن
آفریده ست در گلویم، نای
تا شوم گرم از نوای حسن
من همان مُشت خاکی ام که شدم
آدم از برکت دعای حسن
بوده در گوش من طنین انداز
از شروع جهان، صدای حسن
تا خدا هست شک ندارم هست
بر سرم سایه ی لوای حسن
از تمام جهات او حسن است
در قيام و قعود، امام من است
جز حسن کیست پادشاه کرم
جز حسن کیست شاهراه کرم
جز حسن کیست آنکه دشمن را
می کند دوست، با نگاه کرم
جز حسن کیست آنکه دستش را
کرده یک عُمر؛ تکیه گاه کرم
جز حسن کیست آنکه خانه ی او
شد ازآغاز سرپناه کرم
اوست فرمانروای مُلک وجود
اوست فرمانده ی سپاه کرم
نوه ی مصطفی؛ خدای سخا
پسر فاطمه؛ اله کرم
از تمام جهات او حسن است
در قيام و قعود، امام من است
تا فقیرم در آستان کریم
پادشاهم، قسم به جان کریم
می شوم سیر از تمام حهان
تا نشستم کنار خوان کریم
عطر طعم غذای جنت را
می چِشَم من از آب و نان کریم
اثری نیست از وجود گدا
گر جهانی شود جهان کریم
دشمنان هم از او کرم دیدند
خوش به احوال دوستان کریم
کعبه ی انبیاست تا محشر
قبر خاکی و بی نشان کریم
از تمام جهات او حسن است
در قيام و قعود، امام من است
در جمل هیبتش نمایان شد
تا روانه به سمت میدان شد
پسر بوتراب نعره کشید
مثل حیدر شد و رجز خوان شد
زهر چشمی گرفت از همه که
لشگر عایشه هراسان شد
تیغ خود را کشید و چرخی داد
گردبادی وزید و طوفان شد
پسر شیر حضرت داور
دفعتاً مثل شیر غُرّان شد
شتر سرخ موی آن زن پست
صید فرزند شاه مردان شد
از تمام جهات او حسن است
در قيام و قعود، امام من است
بی حسن ارزش سخن هیچ است
گفتن از حرف ما و من هیچ است
عطر گیسوی او اگر برسد
لذّت نافه ی خُتن هیچ است
پیش سبزی رنگ صورت او
به خدا سبزی چمن هیچ است
تا حسن هست قاضی الحاجات
احتیاجات مرد و زن هیچ است
پیش او که غریب در وطن است
غربت خارج از وطن هیچ است
غم خود را ز یاد خواهم برد
چون که پیش غم حسن هیچ است
از تمام جهات او حسن است
در قيام و قعود، امام من است
جگرش آه، پاره پاره شده
دل زارش پر از شراره شده
چشمهای حسین و خواهر او
کاسه خونی ست "پُرستاره شده"
درد یک عمر دیدن قنفذ
حال با زهر کینه چاره شده
لحظه ی آخرست و چشم ترش
خیره گویا به گوشواره شده
غم، لباسی ست کز همان اول
بر تن مجتبی، قواره شده
این همه پاره ی جگر، یعنی
درد و غمهاش بی شماره شده
از تمام جهات او حسن است
در قيام و قعود، امام من است