رقیه سادات - - -بدون نغمه تنها چرا به دیدن این خسته آمدی؟مظاهر کثیری نژاد

پیچید اگر به دور تنت بوریا کسی
صد دست شد سرت که رسد دست ناکسی

دست تو را به صوت حجازیت خوانده ام
هرگز نبود جز پدرم خوش صدا کسی

تنها چرا به دیدن این خسته آمدی؟
همراه تو نبود مگر آشنا کسی؟

زخمی شدی چرا؟ مگر از جنگ آمدی؟
ما که نداشتیم سر جنگ با کسی!

بابا! بیا ببین که تنم درد می کند
با دست خویش زد به پرم، هر کجا، کسی

چشمم به چشمهای عمو بود و ناگهان
زد با لگد به پهلوی من بی هوا کسی

آنقدر کینه ی تو به دل داشتند که -
- با نیت تن تو به من تاخت ناکسی

می زد به تازیانه مرا زجر، چون نبود
جز من به تو شبیه در این بچه ها کسی

قد خمیده ام اثر حب فاطمه ست
جز من نکرده است به او اقتدا کسی

از فرط ناله های پیاپی صدام رفت
نشنیده است حرف مرا جز خدا کسی

چنگی به دل نمی زند این موی کم شمار
از بس که چنگ زد سر زلف مرا کسی

بابا! بس است روضه، بگویم همینقَدَر
سالم نیامد از سفر کربلا کسی
***
بابای من تک است؛ شما! دختران شام!
دارد میانتان پدر سر جدا کسی؟

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]