قاسم بن الحسن شهادت زمزمه غرق حناییاحسان جاودان

چشماي عمو شد ابر بهار
دنبال توأم در گرد و غبار
با زخم تنت آهسته بگو
افتادي كجا؟ اي جانِ عمو
قرارم   لحظه ي رفتن   تو بردي   صبر و تابم رو
نمي دي  پس چرا ديگه   عزيزم  تو جوابم رو
نور چشمم كجايي؟    غرق حنايي   يا زير پايي   چيزي بگو
 در قاب ديده ي تو   افتاده يكسر   تصوير خنجر   عشق عمو

يك روزه چقد پژمرده شدي
اي پور كرم بخشنده شدي
شد بردن تو با ماه حرم
حالا كه شدي هم قدّ علم
نشستم   در كنار تو   حصيرِ     نقش ياقوتم
به طاق    اين همه ابرو    عزيزم    مات و مبهوتم
بعد اكبر به قلبم   خون شد دوباره  اي يادگارِ     شير جمل
رفتي ديدار بابا    اي ماه صحرا   پيچيده اينجا   عطر عسل

احسان جاودان


دریافت فایل
مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]