رقیه سادات شهادت زمینه اينقد نزن ای بی حيااحسان جاودان

مي سوزه دلم به خدا    از عذاب شام بلا 2
بعد اصغرم نميذارم         رقيمم بشه فدا 2
تازه خو گرفته     با سر بريده
خيلي وقته بچم     باباشو نديده
اينقد نزن اي بي حيا/ اين گريه ي خرد ساليه
روحم از پيكر نگير/ همون يه بچم كافيه
واي از كرب و بلا          واي از شام بلا

از غم بابا و عموش      رنگي كه نمونده به روش  2
اين همون عزيزه كه حالا  نداره گوشواره به گوش 2
غصه ي عزيزم     بيش از اين نميشه
خيلي وقته قلبش      تنگِ روسريشه
اینقد نزن ای بی حیا/ تازه یه کم خوابیده بود
اینقد نزن سیلی به روش/ خواب باباشو دیده بود
 واي از كرب و بلا          واي از شام بلا

از ترك شكسته لبش       بغضِ اشكه شام شبش 2
حالا كه ديده روي ماهو  تموم ميشه تاب و تبش 2
بر لبای باباش     طفلی مونده خیره
مي زنه به لبهاش     تا آروم بگيره
اينقد نزن اي بي حيا/ به دختر شاه، حرف بد
موهاش که توی مشتته/ نزن به پهلوش با لگد
واي از كرب و بلا          واي از شام بلا

احسان جاودان
مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]