فاطمه معصومه ولادت بدون نغمه چارپاره دوباره در می زدایمان کریمی

زير باران كنار آبخوري
قلبم انگار بال و پر مي زد
توي قلبم به عشقتان تق تق
چارپاره دوباره در مي زد

يك خيابان پر از هياهو بود
اين طرف آنطرف پر از زائر
بوي باران دوباره گيجم كرد
(خلسه عاشقانه شاعر)

عطر و بوئی عجیب پیچیده
توی باغ از شکوفه گیلاس
باغبان مست، آسمان هم مست
هدیه آورده، چک چک الماس

شهر خشکیده از عطش امشب
خیس از برکت حضور او
بوی باران ... خاک هم شاد است
میشود فرش در عبور او

باز هم هدیه خداوند است
دختری بر قبیله موسی
دامنی، پیشکش به او کرده
مادر پاکدامن عیسی

روسیاهی ست سهم حبه قند
پیش لبخند های شیرینش
بوی نارنج آمد از سمت ...
... دامن گل گلی و چین چینش

توي ذهنم كنار درب ورود
(آخرين عشق) بوسه بر در زد
يك سلام و جواب باعث شد
تا گريزي به سوي مادر زد

گريه ميكرد و زير لب ميگفت
مادر بي حرم! فداي شما
عاقبت ميشود كه مي سازند
عاشقان يك حرم براي شما

زير باران كنار آبخوري
خيره هستم فقط به درب حرم
ظرفم از آب پر شد و لبريز
منم و داغ دست و مشك و علم

در صف ابرهاي باراني
فاطمه اشفعي لنا خواندم
تا اجابت كند دعاي مرا
زير لب ذكر يا رضا خواندم

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]